پریاپریا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

پریا خانم

شب وحشتناک آقا گوسفنده و خانم گوسفنده

آن روز، از صبح تا شب، آقاگوسفنده و خانم گوسفنده و بزچلاقه نتوانستند از آغل بيرون بروند. در آسمان باز شده بود و باراني یک ريز مي باريد. آقاگوسفنده و خانم گوسفنده و بزچلاقه با علوفه خشکي که توي آغل داشتند، شکمشان را سير کردند و شب که شد، هر کدام گوشه اي خوابيدند. نصفه هاي شب بود که هرسه تاشان از خواب پريدند و ديدند آب باران از گوش هاي راه پيدا کرده و کف آغل را خيس کرده است. خوابيدن روي زمين گل آلود و نمناک امکان نداشت. خانم گوسفنده به آقاگوسفنده گفت: «چه کنيم حالا؟ کجا بخوابيم؟ » آقاگوسفنده گفت: «نمي دانم. راه چاره اي به نظرم نمي رسد. يا بايد روي همين زمين گل آلوده بخوابيم يا تا صبح بيدار بمانيم و ببينيم صبح که شد...
1 آذر 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پریا خانم می باشد